Tuesday, July 28, 2009

Going Iranian

واژه تبدیل شدن اسم به فعل را من دفعه اول از زبان آگاه مرد همه دورانها، باک مینستر فولر شنیدم در کتابی از او به نام I seem to be a verb، (انگار که من یک فعل هستم) که در سال ۱۹۷۳ منتشر شد. اما تا این زمان و تا وقتی که نوشته کوتاهی را از معلمی در نیویورک نخوانده بودم این مفهوم را چنین آشکار احساس نکرده بودم.


این معلم دبیرستان در روزنامه Huffing Post توضیح می دهد که چگونه واژه عامیانه و من درآوردی مثل Going Iranian یا «براه ایرانی رفتن» با باری مثبت در فرهنگ عامیانه مردم آمریکا جا باز می کند.

این معلم آمریکائی می نویسد: اخیراً یکی از شاگردان مدرسه در مقابل ناظم مدرسه که همه شاگردان از او شدیداً حساب می برند ایستاد، کاری که تقریباً هرگز سابقه نداشت. وقتی این شاگرد درخواستش برای آنچه که می خواست پذیرفته نشد، یکی دیگر از شاگردها گفت بیائید باهاش ایرانی بشیم. منظور او سازمان دادن اعتراض بود علیه ناظمی که حرف حساب به گوشش نمی رفته.

او می نویسد از آن به بعد این شاگردان از کلمه «ایران» به عنوان یک فعل برای هر تغییری که خواستار آن هستند استفاده می کنند و ایران از حالت اسم به فعل تغییر پیدا کرده است و در این فرهنگ عامیانه «فعل ایران» یعنی در مقابل قدرت حاکم ایستادن. این معلم می گوید در حالیکه من کمتر توانسته ام توجه شاگرد مدرسه ها را به آنچه در دنیا می گذرد جلب کنم، این برداشت و رویکرد آنها از نام «ایران» برایم در حکم جایزه بزرگی است.

او می گوید حتی آن شاگرد مدرسه هائی که کمترین میزان آگاهی از اخبار دنیا دارند از واژه «ایرانیان» به جای «تهور و شجاعت» در جملاتشان استفاده می کنند.

او می نویسد من نیز در این باور با شاگردان خود در توافق و تفاهم کامل هستم و آرزو داشتم من نیز چنین شهامت درونی همچون آنها را داشتم.

و باز دوست من این نیز حکایت دیگری است از آنچه پیشتر برایت نوشته بودم که دنیا و مردم دنیا پیوسته برای آنان که با تهور و آگاهی برای دستیابی به آزادی در مقابل قدرت حاکم می ایستند، احترام قائل است و همه تاریخ مملو است از این ستایش و احترام مردم و حتی همان قدرت های زورگو نسبت به آنها که در طلب ودیعه خداداد آزادی ایستادگی و پایمردی کرده اند.

تبدیل شدن نام ایران به فعل شجاعانه در برابر حرف زور ایستادگی کردن آنهم در میان جمع شاگرد دبیرستانی های آمريکائی که همیشه به بی خیالی و بی خبری از دنیای برون از آمریکا اشتهار داشته اند، حکایت یک شبه ره صد ساله پیمودن قوم ایرانی است که سی سال شاهد آن بوده که به ناحق ازو تصویری برای دنیا ترسیم کرده بودند که آمریکائی و غیر ایرانی را که سهل است، من زاده و بزرگ شده در ایران را هم به شک می انداخت، که این چگونه قوم خشمگین و بی منطقی است که هیچ قانون بین المللی و هیچ حرف حسابی را قبول ندارد؟

و اینکه اگر این تندروی ها و تندگوئی ها مختص اقلیتی است که حکم ميراند و دم فرمانبر و مسلحی که حکم را به زور به خورد مردم می دهد آن اکثریت، آن اکثریت خاموش که مدعی است جزو اینان نیست کجاست؟

و آنچه در این سی روز و روزهای بعد آن از ایران و ایرانی دیده و شنیده شد، نشان داد که «ایرانی ها کجا هستند و کی هستند؟» تا جائی که نام ایران و ایرانی شدن در سرزمین هائی که معمولاً آنچنان توجهی به دنیا نشان نمی دهند، با باری مثبت، تبدیل به فعلی می شود که معنایش ایستادگی متهورانه در برابر زور است.

این گام بزرگ مردمی را هزار تا «اعترافات معروف تلویزیونی» نیز نمی تواند خنثی کند یا از بزرگی آن بکاهد.


http://www.voanews.com/persian/2009-07-27-voa12.cfm

Saturday, July 25, 2009

نماز سبز

اين نوشته اي است پر معنا از مردي از جنس روحانيت اما آزاده در رابطه با نماز جمعه 26 تيرماه تهران به امامت ايت ا... هاشمي رفسنجاني و حضور سبز مردان پاك و آزاده اين ديار :

عکس ها و فيلم هاي نماز جمعه ديروز را ديدم و داستانش را شنيدم. مبهوت ماندم. اينها ديگر چه کساني هستند؟ مانده ام نام اين حضور را چه بگذارم؟ شجاعت کم است. تهور در برابر اين عمل خود جبن است. آيا ديوانگي است؟ آيا جنون است؟ اينها مثل شعله هاي ديوانه آتش اند. قرار ندارند ولي برقرارند. نيستند ولي هستند. اذانش را بر سر بام ها گفتند و نمازش را در خيابان ها خواندند. به محل برگزاري نماز راه شان ندادند! ندهند. آن جا گاهي خدا را هم راه نمي دهند.

گفتند يکي داشت با کفش نماز مي خواند!

آن نماز به تمامي نمازهاي بدون بينش مي ارزد. به تمام نمازهاي ابلهاني که به سجاده خالي اقتدا مي کنند.

گفتند دختري در نماز مويش بيرون بود!

آن نماز به تمام نمازهاي آن زن متهتکه مي ارزد. زني که نماز مي خواند و با آبروي مومنين بازي مي کند. اين نمازي خوانده ظاهرا خالي از شئون فقهي ولي پر از حق جويي و عدالت طلبي. فروعش را بلد نيست ولي اصولش را خوب فهميده است.

نمي دانم چه بگويم. نمي توانم ارزش گذاري کنم. فقط کم آورده ام. هرچه بيشتر به عکس ها نگاه مي کنم بيشتر حسادت مي کنم. غبطه مي خورم.

Tuesday, July 21, 2009

وندرين ايام زهرم در پياله زهر مارم در سبوست

....

من ، كه از پژمردن يك شاخه گل ؛

از نگاه ساكت يك كودك بيمار ؛

از فغان يك قناري در قفس ؛

از غم يك مرد در زنجير ؛

حتي قاتلي بر دار؛

اشك در چشمان و بغضم در گلوست.

وندرين ايام زهرم در پياله زهر مارم در سبوست؛

مرگ او را از كجا باور كنم ؟

صحبت از پژمردن يك برگ نيست!

واي جنگل را بيابان ميكند!

دست خون آلود را پيش چشم خلق پنهان ميكند!

هيچ حيواني به حيواني نمي دارد روا

آنچه اين نا مردمان با جان انسان ميكنند .

صحبت از پژمردن يك برگ نيست ،

فرض كن مرگ قناري در قفس هم مرگ نيست

فرض كن يك شاخه گل هم در جهان هرگز نرست ،

فرض كن جنگل بيابان بود از روز نخست ،

در كويري سوت و كور ،

در ميان مردمي با اين مصيبتها صبور،

صحبت از مرگ محبت ، مرگ عشق

صحبت از مرگ انسانيت است.

يكي از شعرهاي محبوب من همين شعر زيباي مرحوم فريدون مشيري يه كه قسمتهاي از اون رو اينجا نوشتم. براي مني كه براحتي " اشك در چشمان و بغضم در گلوست." گذر اين روزها خيلي سخته و هر چقدر چشمهام رو مي بندم و گوشهام رو ميگيرم و مسيرم رو محدود ميكنم به مسير خونه – محل كار اما باز هم بغض است و اشك و ...

براي يه مرد گفتن از اشكاش سخته اما ... چطور ميشه چيزي نگفت و احساسي نداشت وقتي اين خبرها رو ميشنويد :

شنبه 25 ژوئن همبستگي جهاني با مردم ايران عليه کودتاي خونين 22 خرداد : سازمان‌هاي بين‌المللي مدافع حقوق بشر، ۲۵ ژوئيه (شنبه، سوم مرداد) را روز جهاني همبستگي با مردم ايران، دفاع از حقوق بشر، حقوق شهروندي و آزادي مطبوعات در اين کشور اعلام کردند. قرار است در تمام کشورهاي جهان، بويژه پايتخت کشورهاي بزرگ اروپائي تظاهراتي به همين منظور برپا شود. كمپين بين المللي حقوق بشر ايران، سازمان عفو بين‌الملل، سازمان گزارشگران بدون مرز،ديده‌بان حقوق بشر و فدراسيون بين‌المللي جامعه‌هاي حقوق بشر از جمله صادر‌کنندگان اين بيانيه مشترک هستند.

اين سازمان‌ها از مردم سراسر جهان خواسته‌اند که سوم مرداد ماه با حضور در تظاهرات همبستگي، حمايت خود از جنبش اعتراضي مردم ايران را نشان دهند.

حمايت مانکن هاي مزون لباس گاتيوني ايتاليا از جنبش سبز ايران : در شو لباسي که هفته گذشته در شهر رم برگزار شد .مدلهاي مزون گايتوني در حمايت از جنبش سبز ايران نوار سبز به دست داشتند .طراح اين مزن ماريوتو هم تي شرتي با نام ندا به تن داشت.

حمايت و تظاهرات مردم پراگ در حمايت از مردم ايران

نوآم چامسکي فيلسوف آمريکايي و خوزه کازونوا جامعه شناس اسپانيايي از اعتصاب غذاي نيويورک حمايت کرده و به آن پيوستند

حمايت معتبرترين نشريه علمي جهان از ايرانيان: ما همه ايراني هستيم

خبرهاي اينچنيني رو همراه با خبر پركشيدن يك عزيز يا حبس مردي ديگر كنار صحبتها و قهقه هاي مستانه و وقيحانه افرادي چون الف.نون، مصباح، يزدي، جنتي، احمد خاتمي، تمدن، كوچك زاده، فيروز آبادي، رويانيان، سردارهاي ريزه، كدخدايي، شورجه، سلحشور، شريعتمداري، رسايي و ... چه احساسي به يك انسان ميده؟

من آن غربيان حتي كافر را به اين اين افراد و دينشان ترجيح ميدهم و از دين و خداي اينان تبري ميجويم !!! سجده من بر خداي مرداني چون اميرمومنان است كه اينگونه به حكمراني مي انديشند:

از كلام امير مومنان علي (ع) در زمان خلافت

بامن آن چنان كه با حاكمان جبار سخن مي‌گويند سخن مگوييد و از من آن سان كه از مردم عصباني و تندخو فاصله مي‌گيرند فاصله مگيريد و در برخورد با من ظاهر سازي نكنيد و تصور نكنيد كه اگر حقي به من گفته شود بر من سنگين خواهد بود. گمان نكنيد كه من ميل به مدح وثنا وتعظيم دارم زيرا اگر كسي چنان باشد كه وقتي حقي به او گفته شود بر او سنگين آيد از عدالتي كه به او گوشزد شود ناراحت شود بي گمان اجراي حق و عدالت بيشتر بر او سنگين تر است پس در گفتن سخن حقي يا مشورتي دربارة عدالت منصرف نشويد زيرا من بالاتر ازآن نيستم كه خطا نكنم و در كارخويش از خطا ايمن باشم مگر آنكه خداوند مرا كمك كند.

آغاز

شروع گفتن ها اون هم بي هوا و بي مقدمه كمي سخته
اما خب بايد شروع كرد
من هم اينجا كمي اجتماعي مينويسم
چيزهايي كه در وبلاگ قبلي ام ترجيح ميدم ننويسم و ترجيح دادم براي نوشتنشون وبلاگ ديگه اي داشته باشم

و فعلا فقط مينويسم و مينويسم

درود

درود بر شما
من اميد هستم
خانه ام همين نزديكي است زير اين اسمان و ابر و افتاب.
اينجا نيز خانه اي مي سازم براي حرفهاي دلم، دور از خانه هاي ديگرم